بی واهمه با دشمن حق جنگیدند
از چهره ی شب نقاب را برچیدند
شیرینی پیروزیشان بود شهادت، آنرا
با اذن خدا و دل خوش نوشیدند
دسخط
سین الف
بی واهمه با دشمن حق جنگیدند
از چهره ی شب نقاب را برچیدند
شیرینی پیروزیشان بود شهادت، آنرا
با اذن خدا و دل خوش نوشیدند
دسخط
سین الف
هیچ کس را به دلم قول ندادم جز تو
چه شود رابطه ام با دل خود؟! ، بعد از تو
دسخط
سین الف
یا خنده هایت را دلم تفسیر کرده
یا که گلیویم پیش چشمت گیر کرده
در هر شرایط حال من جامانده در تو
عشقت زده آتش ، مرا تسخیر کرده
دسخط
سین الف
شکایت دارم از چَشمَش که دل دزدیده از سینه
مگر قاضی دهد حکمی که بوسه بر لبش کارم
دسخط
سین الف
دلتنگی من را همه ی شهر شنیده
از قصه ام آیا به تو چیزی نرسیده؟
رسوای نگاه همه گَشتَم که بیایی
حتی نَفَسی هم ز هوایت نوزیده
دسخط
سین الف
آدینه شد و باز دل من پژمرد
این چشم براهی نِگَهَم را آزرد
آقای جهان کجا و کی می آیی؟
دیگر بخدا بغض امانم را برد
اللهم عجل لولیک الفرج
دسخط
سین الف
چه سخن که مانده در دل به تو هم نبایَدَش گفت
که هر آنچه بود و باید ز قنوتم او شنیده
دسخط
سین الف
چرا جر می زنی دنیا ؟ تو باید چشم بگذاری
که نوبت نوبت ما بود و پنهان گشتن غم ها
دسخط
سین الف